در زمینه تعریف معماری باید اشاره شود که دیدگاههای بسیار متفاوت و متنوعی از گذشته تا امروز نسبت به این تخصص وجود دارد، که میتوان آن را حداقل به سه تعریف کلی طبقهبندی کرد:
در سادهترین و ابتداییترین تعریف، به معماری بهعنوان یک حرفه و فن نگریسته میشود که براساس آن یک فضا بهطور عمده باید براساس کارکرد بنا و اصول سازه و فن ساختمان و سپس شرایط محیطی، طراحی و ساخته شود. معماری براساس این تعریف بیشتر بهعنوان یک تخصص فنی، حرفهای و اجرایی مورد توجه قرار میگیرد. این نگرش در بسیاری از مراکز آموزشی در کشورهای آلمان و اتریش دیده میشود و بر پایه آن معماری و عمران بسیار نزدیک به هم دیده میشود.
در تعریف دوم معماری، به صورت عمده، بهعنوان یک حرفه و رشته فنی ـ هنری نگریسته میشود که بر پایه آن در طراحی یک فضا، افزون بر جنبههای سازهای و فنی باید به نکات و خصوصیات هنری فضا، کاملاً توجه کرد و هر فضای معمـــــــــــــــــار میتواند بهعنوان یک اثر هنری مورد ملاحظه قرار گیرد. اهمیت جنبههای هنری هر فضای معماری یا شهری در این نگرش به گونهای است که باید آن را مهمترین معیار سنجش یک اثر به شمار آورد.
براساس همین دیدگاه دانشکده هنرهای زیبا یا بوزار در فرانسه شکل گرفت و دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تقلید از آن تکوین یافت. زیرا از این نگرش، هنر معماری وجوهی مشترک با سایر هنرهای زیبا مانند نقاشی، گرافیک، مجسمهسازی، موسیقی و برخی از دیگر هنرها دارد و به این دلیل ان رشته در کنار سایر رشتههای هنری قرار میگرفته است، در حالی که بر پایه نگرش نخست غالباً رشته معماری در دانشکده فنی و مهندسی و در کنار رشتههایی مانند راه و ساختمان، عمران و مانند آن قرار دارد.
نگرش سومی که از دهههای اخیر مطرح شده است، توجه به معماری بهعنوان هنری است که از برخی مباحث نظری در زمینه فلسفه، روانشناسی، فرهنگ و تاریخ تأثیر میپذیرد، و هر چند که در برخی موارد به نظر میرسد در زمینه نقش تئوری در طراحی افراط میشود، اما در مجموع دیدگاههای قابل توجهی در این زمینه وجود دارد که نمیتوان آنها را نادیده انگاشت.
تعریف معماری از دیدگاه بزرگان
فیلیپ جانسون:
معماری هنری است شگفتانگیز روشنگر و آزادیساز
هنر معماری عبارت است از طرحهایی فردی که با نقاشی و تندیس رقابت میکند و هی معنایی ندارد بلکه تنها ایجاد انواع جدید فضاهاست.
لوییکان:
معتقد است معماری به عنوان خلقتی هنری برای برآوردن یک نیاز نیست بلکه آفریدن نیاز است. معماری شناسایی همگنی فضاهایی است نامتناسب با عملکردهای خاص انسانی. معماری سازندگی ذهنی فضاهست و از جایی شروع میشود که عملکرد روشن و مشخص است.
لوکوربوزیه نیز معماری را اینگونه میبیند:
« معماری فرمها, حجمها, رنگها, اکوستیک و موسیقی است. نور و سایه بلندگوهای معماریاند. معماری بازی استادانه, صحیح و باشکوهی از احجام ترکیب شده در زیر نور میباشد. »
پیترآیزنمن میگوید:
معماری در حضور و بینش خود به عنوان سرپناه و عرفاً خانه و کاشانه ریشه دوانیده است.
معماری محافظ هستی است و آخرین سنگر مکان. مکان لامکانی را فرو مینشاند زیرا لامکانی موقعیت متناقضی را دامن میزند.
برنارد چومی:
معتقد است معماری به چهرهای نقابپوش میماند نمیتوان به راحتی نقاب را پس زد همواره مخفی است در پس طرحها دریافتها, عادتها و قید و بندهای فنی اما همین دشواری در پس زدن نقاب معماری است که آنرا این هم خواستنی میکند این نقابزدایی لذت معماری است.
معماری همیشه در مورد رویدادی بوده که در فضا رخ میدهد تا دربارة خود فضا. اگر معماری هم مفهوم و هم تجربه فضا و کاربرد فضا و انگاره نمودی است نه سلسله مراتبی, پس معماری میتواند به جدا ساختن این مقولهها خاتمه دهد و آنها را بصورت ترکیبهای بیسابقه, برنامهها و فضاها درهم ادغام میکند. معماری باید به عنوان ترکیب فضاها رویدادها و حرکتها بدون هیچ سلسله مراتبی یا اولویتی میان این مفاهیم دیده شود معماری تنها
مفهوم و تجربه تصویر ذهنی و ساختار را درهم میآمیزد. معماری مکان ترکیب تمایزهاست.
میسوندر روهه:
معماری چیزی جز تمنای زمان برای فضایی زنده متغیر و جدید نیست درست است که معماری بر روی حقایق مسلم بنا گردیده است اما زمینه کار اساسی آن تسلط معانی است. معماری ارادة زمان است که به فضا تبدیل شده است. زنده شاداب و جدید.
نورمن فاستر:
معماری چیزی نیست که در ذهن منتقد باشد معماری در مورد زندگی واقعی است دربارة مردم است دربارة مسکن دادن به مردم و تأمین نیازهای ایشان است.
تادوآندو:
وظیفة معماری درک منطق توصیفناشدنی مکان است.
آلوارآلتو:
معماری علم نیست. فرایند ترکیبی عظیمی است که هزاران کارکرد معین انسانی را با هم تلفیق میکند و همان معماری باقی میماند. نسبت معماری ایجاد هماهنگی میان جهان مادی و زندگی انسانی است.
اتوواگنر:
هنر به طورکلی و معماری بطور خاص نشانگر سیستم ارزشگذاری در هر دوره است
رابرت ونتوری:
معماری یک ساختمان است با دکوراسیون بکار رفته
هانسهولاین:
معماری نظمی معنوی است که در ساختمانها تجسم یافته است. معماری یک مفصل ارتباطی است یعنی به یک بعد اضافی عینیت بخشیدن معماری واقعی در عصر, در حال تعریف جدیدی از خودش به عنوان یک واسطه و دایماً در حال توسعه دامنه بیان خویش است معماری رمزآلود تداعیکننده و دوجنبهای است.
رنزوپیانو:
معماری یک هنر تحمیلی است. نمایشگاه, کنسرت یا نمایش نیست که مردم بتوانند انتخاب کنند. هنگامی که اثر ساخته شد مردم ناگزیرند از آن استفاده کنند بنابراین بخشی از مطالعات و تجربیات افراطی معماری بهتر است از محدوده نمایشگاه و نوشتار فراتر نرود.
برونوزوی:
معماری هنر ساختن فضاست.
زیگفریدگیدیون:
معماری محصول شرایط و عوامل فراوانی مانند عوامل اجتماعی اقتصادی علمی فنی عادات و رفتار آدمی است که معیار اشتباهناپذیری از رویدادهای زمان را بدست میدهد.
آنتونیوگائودی:
معماری مانند موجودی زنده است و فضایی پویا که دنیاهای درون و برون را به یکدیگر پیوند میزند.
یورگ گروتر:
معماری مجموعهای است کم و بیش پیچیده از سیستمهای فضایی که بر یکدیگر تأثیر میگذارند یکدیگر را میپوشانند در یکدیگر تداخل میکنند و با یکدیگر به رقابت میپردازند.
ژاک دریدا:
معماری کوششی است برای آنکه پیوند بین خود و فلسفه را استوار سازد و آنرا قابل تصور نماید.
کلوتز:
ما باید تمام ساختمانهای جدید را تا حدود زیادی مرتبط با محیط آنان بدانیم چرا که معماری بومشناسی است.
رم کولهاس:
معماری آمیزهای است پرتناقض از توانایی و ناتوانی
اسوالد ماتیاس اونگرس:
معماری هیچ ارزش مطلقی را بیان نمیکند بلکه نسبتی است از درگیریهای دایمی و بحثهای تجلیلی با عناصر واقعی.
کاتسوهیروکوبامایشی:
معماری هنری است که بشر را عمدتاً با قدرت ذاتی فرم خود محصور میکند.
ویلیام موریس:
معماری شامل تمامی محیط فیزیکی است که بشر را احاطه میکند و تا زمانی که عنصری از اجتماع متمدن هستیم نمیتوانیم از حیطه آن خارج بشویم زیرا معماری عبارت از مجموعه تغییرات و تبدیلات مثبتی است که هماهنگ با احتیاجات بشر بر سطح زمین ایجاد شده است و تنها صحراهای دستنخورده از آن مستثنی هستند انسان تحت تسلط معماری به جهان چشم میگشاید و به خاک سپرده میشود.
ارسال شده توسط هانی نوریان